دهکده مدیران راه سوم

سرزمین بیلیونرهای خودساخته فرزندان امپراطوری جدید اقتصادی ایران

تبلیغات تبلیغات

من صدای افتادن چیزی شنیدم

به نام آرام دلها گم شدن ، همیشه با پاک‌کردن رد پا شروع نمی‌شود ، گاهی ، با قدمی آغاز می‌شود که دیگر صدای خودت را دنبال نمی‌کند . در شهری که سقفش از دروغ ساخته شده و پیاده‌روهایش بوی پشیمانی می‌دهند ، من صدای افتادن چیزی را شنیدم . نه سنگ ، نه باران ، بلکه خودم بودم . کوزه‌ای ترک‌خورده ، که سال‌ها لبِ چاهِ زندگی ، ایستاده بود و ناگهان ، بی‌دلیل ، فرو ریخت . از خودم پرسیدم : اگر بخواهم نباشم ، از کجا باید محو شوم ؟ از کدام خیابان بی‌نام ؟ از کدام ایستگاه
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها